به گفته اقتصاددان ایران ، کاپیتان احساس خدا احمدی احمدی با اشاره به لحظات اولیه جنگ تحمیل شده ، او را روایت می کند ، وی بازگو می کند: “در تاریخ 5 سپتامبر ساعت دو بعد از ظهر که با آمبولانس و راننده به کاروان نقل مکان کردیم.
فقط ساعت 4:30 بعد از ظهر ، من در کنار آمبولانس ایستاده بودم و ناگهان دو هواپیما به پایگاه نوزا سفر کردند. وقتی آنها در سطح پایین پرواز کردند ، ناگهان صدای انفجار شدید را شنیدیم. در ابتدا ، هیچ کس در مورد هواپیما و بمب گذاری دقیق نبود. برج شرکت از بالای برج پایین آمد و از این هواپیماها سؤال کرد. از آنجا که هواپیمای ما پرواز نخواهد کرد ، همه چیزی می گفتند.
برخی گفتند: “شاید آنها عراقی باشند.” امین البرج گفت: “آمدن به اینجا غیرممکن است.” در همان زمان ، ما فهمیدیم که مهمات زاغه ها در انتهای پایه ستون از خاک بلند شده است. دیری نگذشت که نتوانست به مهمات ضربه بزند در حالی که مشخص شد جنگ آغاز شده است. حتی پس از دو ساعت حادثه ، ما می ترسیدیم و دائماً به آسمان و آن طرف باند فرودگاه نگاه می کردیم و در پایان باند فرودگاه ، چهار هواپیمای عراقی به پایگاه حمله کردند و بسیار سرد و بی سر و صدا بودند. یک یا دو مکان از باند فرودگاه بلافاصله بازسازی می شود و آماده پرواز می شود.
در همین حال ، تعدادی از خانواده ها وجود داشتند که پایگاه را ترک کردند و این بار هیچ کس صدمه ای ندید. هنگامی که غروب آفتاب بود و راننده آمبولانس به بالای Watchtower رفت و با خلبان در بالای برج ، من دائماً به مکانهایی که او دید ، نگاه می کردم و ناگهان دیدم که دو هواپیما از حمله به پایگاه از راه دور از دو هواپیمای اول. من به خلبان خلبان گفتم ، “هواپیماها از این طرف می آیند. من بلافاصله عملیات و دفاع را گزارش کردم. اولین هواپیمای برای صدر جدول توسط موشک” قدیمی “راه اندازی شد و در آن طرف پایگاه سقوط کرد.
خلبان نتوانست از هواپیما پرش کند زیرا چتر آن رها نشده و نیمی از صورت خلبان به لبه اتاق برخورد کرده و از آسیب شدید رنج می برد. اسناد آن نشان داد که نام خلبان عراق “عادل عبدال وزل” بود. من به یاد دارم که آن شب با همان آمبولانس در باند بمانم و صبح روز بعد برخی از هواپیماهای ما آماده پاسخگویی به آن بودند.
هواپیماها پرواز کردند و رفتند. البته چهار هواپیما روز قبل برای انتقام پرواز کردند و به دلیل اینکه عراقی ها کاملاً آماده بودند ، متأسفانه هواپیمای ما در معرض دید قرار گرفت. به یاد می آورم که یکی از خلبانان ما ، کاپیتان سالاتی ، که دوست من بود ، به حمد الله بازگشت. روز بعد ، هواپیماهای خصوصی آنها دو ساعت پس از رفتن و یک به یک به مأموریت بازگشتند. از طرف دیگر ، یعنی پایان گروه ، متوجه شدم که برخی از هواپیماها از سطح بسیار کم به ما آمده اند. بلافاصله ، من خلبانان را در بالای برج مطلع کردم و خیلی زود پرونده را مطلع و اداره کردم.
هواپیمای دشمن در این لحظه وارد پایگاه شد و برخی از هواپیماهای ما برای نشستن آمدند. تقریباً یک مبارزه هوایی به هوا رخ داد و از طرف دیگر ، دفاع شروع به شلیک کرد که متأسفانه مورد هدف یکی از هواپیماهای ما قرار گرفت. به همان اندازه که دیدم این هواپیما در نزدیکی باند به چرخ های آن منتقل شده است ، برای نشستن باز شد ، اما ناگهان راه دور شدن را تغییر داد. متعالی بود ، به طوری که سطح کاملاً زیر هواپیما در مقابل هواپیمای عراق قرار داشت. اندکی پس از آن ، صدای عالی و دود زیادی شنیدیم. با آمبولانس و جیب جیب ، به محل هواپیما رفتیم که ساختمان نیمه هادی بود. موتور هواپیما در طبقه دوم ساختمان سقوط کرد. شماره هواپیما را بیاورید و لیست را مطابقت دهید. این خلبان شهید عشق بود که جلوی خانه اش افتاد و به ترک او در جام آشپزخانه در خانه شهید و شکسته رسید.